۱۶ مطلب با موضوع «جالبه!» ثبت شده است

زندگی راحت

رفیقم از کنارم رد شد...

من: چرا اینجوری نیگام کرد؟ نکنه از دستم ناراحته؟ یا شایدم باهام قهره؟

 

روز بعد:

یکی دیگه از رفیقام از کنارم رد شد...

من: چرا این جوری سلام داد؟ چرا ابروهاشو کج کرد؟  فک کرده کیه! هه!

 

روز بعد:

پدرم از کنارم رد شد...

من: پدر... سلام! پ...   چرا همه این شکلی شدند؟؟؟

 

شب روز سوم در مسجد کنار آخوند:

من:سلام

آخوند: سلام خوب هستین؟

من: {در حالت بهت و تعجب که چرا این طوری تحویلم گرفت!} ممنون خوبم، شما چطورین

آخوند:خدا رو شکر. چیزی شده؟

من: چی بگم والا! همه یه جوری شدن! نمیدونم چرا!

آخوند: چی شده مگه؟

من: هیچ چی. همه باهام قهرند! دوستهام حتی پدرم! خسته شدم از این زندگی! چرا این روزا همه این شکلی اند؟

آخوند: مگه چیکار کردی؟

من: هیچ چی به خدا! خودمم به فکر این بودم که نکنه کاری کرده باشم که ازم ناراحت شده باشن! ولی هر چی دقت میکنم میبینم که من که باهاشون خوب بودم ولی اونا همشون یه هویی رفتارشون باهام تغییر کرد!

آخوند:فک کنم فهمیدم مشکل از کجاست

من:از کجا؟

آخوند: از خودت! {در حالیکه فکّم باز مونده بود ادامه داد} توی علم اخلاق به این میگن "سوء ظن"

من: یعنی چی؟

آخوند: همون افکاری که تو نسبت به بقیه داشتی! باور نمیکنی؟.... اونجا پدرت نشسته برو یه حال احوالی ازش بپرس و بیا

من: بدو بدو رفتم در حالیکه کلا رفته بودم تو فکر که یعنی چی؟ مگه میشه؟ مگه داریم؟.... رفتم نشستم بغلش گفتم بابا خوبی؟ دیدم جواب نمیده! تو دلم گفتم: بیا! دیدی همه باهام قهرنـــــ که یهو پدرم گفت: سلام پسرم خوبی؟ چه خبراااا؟ {بعد کلی خوش و بش کرد و خداحافظی کردم و رفتم پیش آخوند)

آخوند: خب چی شد؟

من: هیچ چی. اولش رفتم احوالپرسی کردم دیدم جواب نداد، باز همون فکرا رو کردم؛ بعد بین فکرام یهو جواب داد! فهمیدم که داشت نماز میخوند!

آخوند: مثه اینکه بازم سوء ظن کردی!!! چرا در مورد بقیه فکر بد میکنی؟ این کار باعث میشه که همیشه ذهنت مشغول باشه!

 همیشه از دست بقیه به خاطر کاری که نکردند و یا منظورشون این نبود ناراحتی! زندگیت میشه زهر مار!   ووول کن این فکرا رو!

خوش بین باش! باور کن اون دوستت هم که میگفتی بهت سلام نداد رو رد شد هم، ندیدتت! اون یکی رفیقت هم همینطور، پدرت رو هم که خودت متوجه شدی!

میخوای یه زندگی راحت داشته باشی؟  ==>پس خوش بین باش یعنی حُسن ظن داشته باش

 

البته نه اینجوری که کسی با چاقو میاد طرفت و خشکی مقدسی کنی و خوش بین بشی!! اینجا باید الفرارررررررررررر!

من: خخخخخخ

آخوند:   :)

 

 


  • دوستان گلم برای اطلاع بیشتر از موضوع "سوء ظن" میتونن بصورت آنلاین و آماده به آیه 12 سوره حجرات مراجعه کنین.
  • همچنین کلمه "ظن" رو  توی قرآن سرچ کردم (یعنی هم حُسن ظن و هم سوء ظن)، زیاده ولی بد نیست به یکی دوتاش یه نگاهی بندازین اون موقع شاید بهتر بتونیم معنی سوء ظن و حُسن ظن، و عواقبش رو بفهمیم ==> بصورت آنلاین و آماده
۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
یحیی پروین

اهمیت امر به معروف و نهی از منکر

 

فک کنم نیازی به نوشته نیس.
 

 

 

۱۵ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰
یحیی پروین

انسانهای موفق

 

انسانهای موفــــــق:

1-بدون نوشتن برنامه روزانه ، روز خود را آغاز نمی کنند.

2-حداقل یک بار در روز مطالعه میکنند.

3-هرگز خود را درگیر رسانه های اجتماعی نمی کنند.

4-درباره اتفاقاتی که از محدوده کنترل آن ها خارج هستند، احساس نگرانی نمیکنند.

5-هرگز اشتباهات گذشته خود را تکرار نمی کنند.

6-هرگز با افراد منفی نگر معاشرت نمی کنند.

7-همواره زمانی را به خود اختصاص می دهند.

8-همواره به فکر آخرت هستند.

 


منبع: http://talangor1.blog.ir البته با تغییرات

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
یحیی پروین

عامل انتحاری! خخخخخخ (غیبت)

laughاولین پست سال 95laugh

عید هستش و دید و بازدید! همه دور هم میگن و میخندن، ولی بعضیا مثه داعشیا یه کمربند غیبت میبندن به کمرشون و میپرن وسط مجلس!no

 

 

 

 

 

اول خدمتتون عرض کنم که غیبت یعنی چی! یعنی 1-در نبود (غیاب) شخص 2-چیزی ازش گفته بشه که 3-اگه اینجا بود از این حرف ناراحت میشد.1

 

خب حالا اگه چیزی گفته بشه که ناراحت نشه، غیبت نیسsmiley

 

بهتر اینه که نذاریم غیبت بشه. surprise

 

حالا اگه کسی غیبت کرد چیکار کنم؟

چند مرحله داره که اگه یکی نشد باید بریم مرحله بعد!

1-از کسیکه در موردش داره غیبت میشه باید دفاع کنیم.

2-اگه نشد، کاری کنیم که شخص غیبت کننده بفهمه که از این کارش ناراحت شدیم.

3-اگه نشد، باید محل رو ترک کنیم.

4-اگه مورد سوم هم امکان نداشت، باید به حرف غیبت کننده گوش نکنیم.

 

حالا یه چیزی در مورد شخص "الف"، به شخص "ب" گفتم و میدونم که اگه بفهمه ناراحت میشه، ولی:

1-شخص الف بهم ظلم کرده و اگه به شخص ب بگم، میتونه حقم رو ازش بگیره

2-شخص ب اومده بود ازم در مورد شخص الف مشورت بگیره، نمیتونستم این عیبش رو نگم، دخترش بیچاره میشد!

3-داشتم شخص ب رو نصیحت میکردم، چون میدونستم که شخص الف آدم خوبی نیست و اونو از راه به در میکنه!

4-شخص الف میخواست به دین ضرر بزنه و اگه شخص ب بدونه، میتونه جلوشو بگیره

5-شخص الف میخواست به خودش ضرر بزنه (مثلا خودکشی) ، باید به شخص ب میگفتم تا جلوشو بگیره

اینجا غیبت کردن جایز هستش. بلکه بعضی وقتا واجبه!!!2

 

 

 

لطفا منتشر کنین.angel

ممنون

 


منابع:

1-  وسائل الشیعه جلد ۸ صفحه ۵۹۹ حدیث ۹

2-منهاج الصالحین، ج 1، م 39 تقلید؛ استفتائات جدید، ص 209

3-سایت تبیان

۱۶ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰
یحیی پروین

راستی، فرق مسخره و شوخی چیه؟

سلام

عید شده و همه میرن مهمونی اما...

راستی، میدونی فرق مسخره و شوخی چیه؟surprise

تو روایات ما چقدر سفارش شده که خدا کسی رو که شوخی بکنه رو دوس داره1، ولی از طرفی هم داریم که مسخره از گناهان کبیره هستش.2

حالا تکلیف ما چیه؟

از کجا بدونم که اینی که گفتم، مسخرس یا شوخی؟

 

 

           enlightened  تعریف مسخره3 (که از 3 نکته تشکیل شده): 1-هر حرفیکه در مورد شخصی زده بشه و بقیه بخندن 2-اون ناراحت بشه 3-هدف تخریب شخص باشه  ==> این میشه مسخره

 

yes حالا اگه شخص ناراحت نشه و هدف ما تخزیب نباشه، این میشه شوخی؛ همونی که خدا دوس دارهsmiley

 

البته اینم رو هم خدمتتون عارضم که شوخی کردن با بزرگتر و شخص محترم رو نهی کردن، همچنین شوخی زیاد رو هم نهی کردن.

 

ممنون که آخرین مطلب سال 94 منو هم خوندین

دوستتون دارمlaugh

عیدتونم مبارک....

 


منابع: (صفحه رو ننوشتم، چون چاپها فرق میکنه)

1-اصول کافی ج4 باب مزاح

2-گناهان کبیره آیت الله دستغیب، معراج السعاده و جامع السعاده؛ باب السخره

3-همان

۱۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
یحیی پروین

ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که سکوت کند

شب هنگام ؛ محمد باقر – طلبه جوان - در اتاق خود مشغول مطالعه بود.
که به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید.

دختر پرسید: شام چه داری؟؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر که شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود،
در گوشه‌ای از اتاق خوابید.

صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد ماموران،شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان نزد شاه بردند شاه عصبانی پرسید:
چرا شب به ما اطلاع ندادی!

محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم
مرا به دست جلاد خواهد داد…
شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه؟

 


و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید:
چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی؟
محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و …
علت را پرسید.
طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می نمود هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می‌گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمانم را بسوزاند.

شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد.
و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده
و نام و یادش را گرامی می دارند.
از مهمترین شاگردان وی می توان به ملا صدرا اشاره نمود...

۱۶ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۰
یحیی پروین
SusaWebTools