۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جهنم» ثبت شده است

الان بخون، فردا نه!

عاقا یه سوال!   این فردا که میگن کی میاد ایشالا؟ (صحیحش "ان شاء الله" هستش، ولی خب خودمونی مینویسم دیگه :دی )

والا ما که از اول عمر منتظر این فردا هستیییییییییم، ولی نمیاد!

شما هم منتظر نباش، بقول معروف: گشتم نبود نگرد نیست!

 

وایستا.... نکنه اون فردا امروزه؟

آره! امروزه!!!

خدا رو شکر بالاخره اومد!

خب از الان شروع میکنم کارامو انجام بدم.

نخند!!! از همین الان شروع کن.! وگرنه هر لحظه تاخیر=مهلتی برای شیطون که نذاره کارتو انجام بدی

 

خیلی از جهنمی ها بخاطر اینکه هی "فردا فردا" کردند، میوفتند اونجا!

اگه توبه نکردی،همین الان بگو خدا غلط کردم! نمیخواد عربیشو بگی، خدا با همه رفیقه!

 


پ.ن:

    • متن فارسی حدیث: کسى که قصد کار خیرى کند، باید بشتابد، زیرا هر چه در آن تأخیر رود، شیطان را نسبت بآن مهلتى پیدا شود. امام باقر (علیه السّلام)
    • أصول الکافی / ترجمه مصطفوى، ج‏3، ص: 213
    • متن عربی حدیث:
    • مَنْ هَمَّ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَیْرِ فَلْیُعَجِّلْهُ فَإِنَّ کُلَّ شَیْ‏ءٍ فِیهِ تَأْخِیرٌ فَإِنَّ لِلشَّیْطَانِ فِیهِ نَظْرَة (
  • الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏2، ص: 143)
۱۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
یحیی پروین

4 دستگاه مبدل گناه به ثواب (دستگاه دوم)

رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمودند: هر که چهار خصلت داشته باشد و از سر تا پا غرق گناهان باشد، خدا آنها را بحسنات تبدیل کند (أصول الکافی / ترجمه مصطفوى، ج‏3، ص: 166):

2-حیاء:

میدونید که "حرّ" به خاطر حیائش از امام حسین (علیه السلام) شد حرّ! (کم مسئله ای نیست!  از قعر جهنم اومد بیرون!)

 

  • حالا حیاء اصن یعنی چی؟ ==> انجام ندادن چیزی (=عمل، فکر، رفتار و....) به خاطر شرمساری از کسی مثلا: 1-خدا 2-پیامبر و امام 3-فرشتگان 4-والدین 5-بزرگان
  • نتیجه ی حیا میشه ادب. اشتباه نگیریما!!! پس اگه میخوای با ادب باشی، اولش باید با حیاء باشی عزیزم.

حال داشتی اینم بخونچشمک

داستان عابد بی حیاء:

عابد خداپرستی بود که در عبادتکده ای در دل کوه راز و نیاز خدا میکرد، آنقدر مقام و منزلتش پیش خدا زیاد شده بود که خدا هر شب به فرشتگانش امر میکرد تا از طعام بهشتی، برای او ببرند... و او را بدینگونه سیر نمایند. بعد از 70 سال عبادت ، روزی خدا به فرشتگانش گفت: امشب برای او طعام نبرید، بگذارید امتحانش کنیم آن شب عابد هر چه منتظر غذا شد، خبری نشد، تا جایی که گرسنگی بر او غالب شد. طاقتش تمام شد و از کوه پایین آمد و به خانه آتش پرستی که در دامنه کوه منزل داشت رفت و از او طلب نان کرد، آتش پرست 3 قرص نان به او داد و او بسمت عبادتگاه خود حرکت کرد.

سگ نگهبان خانه آتش پرست به دنبال او راه افتاد، جلوی راه او را گرفت...

مرد عابد یک قرص نان را جلوی او انداخت تا برگردد و بگذارد او براهش ادامه دهد، سگ نان را خورد و دوباره راه او را گرفت، مرد قرص دوم نان را نیز جلوی او انداخت و خواست برود اما سگ دست بردار نبود و نمی گذاشت مرد به راهش ادامه دهد. مرد عابد با عصبانیت قرص سوم را نیز جلوی او انداخت و گفت : ای حیوان تو چه بی حیایی! صاحبت قرص نانی به من داد اما تو نگذاشتی آنرا ببرم؟

بقیه در ادامه مطلب...

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
یحیی پروین
SusaWebTools